از سوی که میتابد؟ از روی تو یا خورشید؟
آیینه بگردانم من سوی تو یا خورشید؟
این سلسلهی زرین با تار که میرقصد،
بر شانهی نیشابور، گیسوی تو یا خورشید؟
تیر مژهای سوزان بر قلب من آتش زد
آه، از چه کمانی بود، ابروی تو یا خورشید؟
خورشید پرستم من، با روی تو حیرانم
دل پیش که بنشانم، پهلوی تو یا خورشید؟
یک ذرّه، کبوتر شد؛ گرمای چه دستانی
اینگونه طلسمش کرد، جادوی تو یا خورشید؟
بارانیِ یک بغضم در سایهی دلتنگی
سر روی چه بگذارم، زانوی تو یا خورشید؟
سیب دل غلتانم، داغ است نمیدانم،
میچرخد و میآید، از جوی تو یا خورشید؟
در نیمهی خود اما، گم شد و ببین تنها
یک آه به جا ماند از آهوی تو، یا خورشید !